-
۳۸
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 22:56
وقتی تموم شدی و به دیوار بتنی رسیدی خسته ای و بن بست و پوچی... مثلن همه پیشاپیش درو نمایه های فلسفیت از نظر خودت میشن مو! وختی نوشته های پر ارجت میشن یه گونی کسشر و در کل میفهمی که به سیر و سلوک درد وارد شدی تنها چیزی که خوشحالت میکنه اینکه یکی بزنه پشتت و بگه: به ما خوش اومدی
-
37
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 23:06
28**************************** بیست و هشت توت فرنگی ولی 28فقط یک 28 است
-
۳۶
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 22:53
جنگ جهانی اول تمام شد تا شروع دوم تا میتوانی به سبیل های سورئال دالی زل بزن... جنگ دوم هم تمام با دادانه های آدولف وین میانه بچاق نخ های با چگالی بالا جنگ بعدی...(بقیه متن سانسور شده است)
-
۳۵
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 15:16
همین...
-
۳۴
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 00:45
تمام آرام بخش ها تمام شده تسکین بده تسکین
-
33
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 20:22
خط محور های زیادی کشیدم زیادی کشیدم امتدادهای نا متناهی را پی در پی کشیدم پی در پی کشیدم
-
۳۲
جمعه 16 دیماه سال 1390 21:04
بنگر که زمین هم پوست می اندازد
-
۳۱
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 14:48
سرمای سهمگین سوز آور سنگین سرد غربت: سلام استخوان های مغز انسان!
-
RE ترن
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 20:27
راه؛ طولانی بود اولین ایستگاه برگشت
-
۳۰
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 20:06
شب بود زن بود درد بود پ ن:به احترام پاییز سکوت
-
29
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 17:40
دریایی بی کران بودی در پیش ِ چشمانم اما حالا سرابی هستی در خیس ِ چشمانم
-
۲۸
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 15:30
چکیده ی مطلبم خشکیده در دست راستم بداهه وار هر گاه چیزی میگوید لا مصب انگار اراجیف یا نطق طلا مهم مرغ طوفان بود که نیست پس دلیلی میشود برای تغییر مطالب و حتا تغییر روز مره ها... و در این میان یکی نیست بپرسد حالم! تنها در قریه ای خاکستری و میان فستیوال امواج گنگ ها و حتا در میان دودمان که سر چشمه گرفته از سیگار پر...
-
۲۷
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 23:37
اینجا؛ آنقدر بارید تا هوای صاف سخاوت را تنها ورق زدم
-
یک ۴۵درجه ایده آلیسم
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 23:25
روبرویت شمال توست؛ بالای سرم شمال من؛ فقط یکبار خیره ای دیگر یکبار؛ تو کمی بالا و من کمی پایین تر؛ وای که چه نیمسازی میشود...
-
۲۶- کمک
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 22:47
ملوان... آیا میتوانی کمکم کنی؟ پ ن/ خسته
-
۲۵- حس
شنبه 1 مردادماه سال 1390 22:41
امشب هوس کردم هوس را با هوس تنقیض و حس را با هوس نتظیم و حس را با حس تنبیه کنم/ سه راه نا پیداست...
-
۲۴-هار
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 14:12
وقتی پشت فرمون هار میشم؛ همش واسه زود رسیدنِ به توء
-
۲۳- ماری جوآنا
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 21:31
بوی نشئگی از سر کوچه پشتی تلف شدن شیره ای ها و کیسه های پُر از لاشه و لاشی در شوش بیست و شیش متر و بیست و هفت کاسب نگاه های بی مهابا به دستانشان نگاه های پر از مثلا استرس از برای ژاندارمری شب ماری میشود در دل جوونا...
-
۲۲
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 13:58
سالروزم/ چندین سال پیش امروز آمدم/ به این دنیای زیبای خفقان!!! امروز آمدم و شهد شیرین قفل کردن را چشیدم... یادم نمیاد اما میگویند که موقع آمدنم کفن پوش بودم خط های روی دیوار حیات به تعداد روز هایم خیلی بیشتر از این ها شده ... ... ... که چی؟ روزی هم میروم...
-
۲۱ -حوالی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 23:59
حوالی ونک؛ آگوستیک به دست آن جوانک حوالی کافه؛ سیگار به دست همه حوالی مسود؛ عابر بانک سوخته حوالی سازم؛ نت های پیچیده حوالی گوشیم؛ پیام های تو... حوالی بانک؛ حواله ی بانکی حوالی اتوبان؛ من...
-
۱۹+۱
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 20:21
باد آرام گرفت؛ خوابم می آید +
-
۱۹
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 20:56
غمناک و عدم توانایی بی تفاوتی به آن... ترسم از بی شاعری و ترسیم کوچه های بی شاعر... واژه ی درگیر این روز ها که قورتش باید داد اما هضمش سخته: "نمیدانم"...هیچ نمیدانم-پشت هیچستان را نمیدانم-هیچ را نمیدانم... ...و دیگر هیچ
-
۱۸
جمعه 6 خردادماه سال 1390 19:34
تز، آنتی تز، می دهد سنتز... پویایی جامعه خلاصه می شود در آن.که عدمِ آن در این خاک باعث در جا زدنِ ما شده است.
-
۱۷
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 19:27
زُل زُل زُل در چشم هایت... گیرا بود بدجور و منی که در بازار بورست آن ها را خریدم/ بیست و هشت بود٬خوب که نه عالی بود لذتش را بردم و نقطه عطفش زیر آن سایه لعنتی بود... بردند مرا در درونشان هر آنچه در درونت بود لعنتی... و من زدم به تو... زُل زُل زُل شیرین بود زیر سایه ی آن٬ عشق بازی فرانسوی... و تمامم خلاصه شده در... زُل...
-
۱۶
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 23:13
جلف شو جار بزن لج بگیر مادرش را بٍ... فریاد بکش عْر بزن چوبه ی سفالی ات بر در بزن... ـاین چهار راه دیواراش و ساختموناش بلند،زیر دیواری بلند یه نفر جون میکنه،زیر دیواری بلند دود بگیر و به عرش رو... فقط اونور چهار راه پیش اون پلیس لعنتی نرو ... اون احمق حتی نمیدونه تا شانزلیزه چقدر راهه...هه!!! باشه باشه فقط بذار خودم...
-
۱۵
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 12:53
من یاد خواهم گرفت که آرزوهایم را در سقف نا ممکن ترین مهالات بیاموزم... و بخند به تاب خوردنش!
-
۱۴
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1390 17:36
آهسته؛ از سرعت خود بکاهید جاده تخمی ست/
-
۱۳
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 13:16
نحس...
-
۱۲
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1390 17:50
نگاه خیره را از سنگ فرش کوچه ها بردار...
-
۱۱
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 19:46
مث خستگی مفرد در یک کارگاه و کارهای روزمره تکراری/ مث سر گردانی یک فرقون در میان گازهای یک کپسول co2/ روزنه های بی نور که گرفتندشان خاکسترها/ دود غلیظ فروردین یک پیرمرد خسته ای که انگار پانصدو یکمین سر سردر گم است...