کوچه آنقدر شب بود،که از نور بالا زدن منصرف شدم/
پیر زن با چار قد زیبایش در نظرم زشت می آمد!
دخترش:
دیدی چگونه مرا باکره گذاشت...!
چراغ که روشن شد،بوی گند تعفن،همه جا را گرفته/
سرم را پایین انداختم و از اتاقم خارج شدم...
...و دیگر هیچ
...