اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

اینجا جو هنوز فرانسوی ست...

پسر خاله تمام آدمهای شهر

۱۰

یک ژ ا ن د ر درام در آخر شب و نوازیدن یک رومنس و لیوان نشسته ی یک لیوان چای... 

   سپری اند این مکررات تکرار و کلیشه هایی که ادای من هایند/ 

   عذاب از موهای بلوند و بلندی که کل گشته ایم ز این بلوند و بلندها/

   آخر شبم و این ها... 

  

۹

در شب بی تپش... 

دوستان نایاب... 

با حافظه های سرد... 

در کنج قفس... 

قطره   قطره 

قطره ی آب...قطره ی آب 

رسانای بوی گند بهارند/

۸

دیروز رفیقم بد بود شیش گیر شدیم و آخرش باختیم 

امروز رفیقان بدند و شیش سین شدیم از برای فیلترینگ سبزه...

۷

کمی سطحی تر فکر نکنیم؛ 

به حکم تاریخ و به یمن سرنوشت باید جنگید با جنگ... 

آتش دخترک کبریت فروش برای پسرک سیگار فروش را خدا فوت کرد مثل حماسه ی جنگ ایران و تورانیان که ضد حماسی بودنش من ها را به درد خویش آزرده ساخته است/ 

و شورشم مثل ریشه ی توت فرنگی نا مرئی اما پیوسته است و فقط برای صلح و آزادی... 

فقط همین!

۶

 

 

 

 

 

 و رهبری که خطبه میگه از دنیایی بهتر...